همه چیز از همه جا | ||
|
چهار نفر بودند. اسمشان: »همه کس، یک کسی، هرکسی، هیچ کس.» کار مهمی در پیش داشتند و همه مطمئن بودند که یک کسی این کار را به انجام می رساند. هرکسی می توانست این کار را بکند،اما هیچ کس این کار را نکرد. یک کسی عصبانی شد، چرا که این کار، کار همه کس بود، اما هیچ کس متوجه نبود کههمه کس این کار را نخواهد کرد. سرانجام داستان این طوری تمام شد که هرکسی، یک کسی را سرزنش کرد که چرا هیچ کس، کاری را نکرد که همه کس می توانست انجام بدهد!! |
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |