همه چیز از همه جا
 
قالب وبلاگ
نويسندگان

 دانشجوی حقوق : با اینکه همیشه شاهد اعمال دانشجویان است ولی هیچوقت و در هیچ دادگاهی علیه آنان شهادت نمی دهد!

 
 
 دانشجوی جغرافیا : مکان ، آب و هوا و شرایط محیطی در او تاثیری ندارد چون او همه جا هست!
 
 
 دانشجوی مهندسی : شجاعتش برایم قابل تحسین است چون ماکت هر پل یا ساختمانی را که می سازم بدون توجه به احتمال تخریب آن ، به رویش می رود و افتتاحش می کند!
 
 
 دانشجوی پزشکی : تنها موجودی است که از تیغ تشریح من هراسی ندارد و به طرفم می آید تا با فدا کردن جانش موجب پیشرفت علم پزشکی شود!
 
 
 دانشجوی مدیریت : با آن جثه کوچک ، آنچنان خانواده پر جمعیتش را مدیریت و اداره می کند که انگار مدیر بودن باید در خون هر کس باشد و درس خواندن بی فایده است
دانشجوی زبان و ادبیات فارسی : او هیچوقت حرفی نمی زند ولی با سکوتش هزاران حرف را به من می آموزد!
 
 
 دانشجوی روانشناسی : درون گرا ، خجالتی ، کم حرف ، یک شخصیت منحصر به فرد!
 
 
 دانشجوی علوم سیاسی : به هیچ دسته و گروهی وابسته نیست ، تک و تنها برای هدفش تلاش می کند!
 
دانشجوی برق : وقتی روشنایی و خاموشی در نحوه حرکت او بی تاثیر است من را متوجه نیرویی فراتر از برق می کند!
 
 
 دانشجوی کامپیوتر : مغز کوچک او با آن همه ذخایر اطلاعاتی بسیار پیشرفته تر از فلش 32 گیگ است!
 
 
 دانشجوی فیزیک هسته ای : زندگی در خوابگاه حق مسلم اوست!
 
 
 دانشجوی تربیت بدنی : آنقدر عضلاتش نیرومند است که می تواند از دیوار راست هم بالا برود!
 
 
 دانشجوی زبان شناسی : هیچکس زبانش را نمی فهمد!
 
 
 دانشجوی علوم تربیتی : شیوه تربیتی او در تعلیم فرزندان بی شمارش برایم قابل احترام است چرا که تمام آن فرزندان بی چون و چرا ادامه دهنده راه او می باشند!
 
 
 دانشجوی زمین شناسی : کاش می توانستم به مانند او به اعماق زمین بروم و ندیدنی ها را ببینم!
 
 
 دانشجوی زبان انگلیسی : ! It is always silent
 
 
 دانشجوی تاریخ : گذشت اعصار و قرون نتوانسته هیچ تاثیری در ظاهر و عقاید و شیوه زندگی او بگذارد!
 
 
 دانشجوی فلسفه : همیشه فلسفه وجودی او برایم سوال بوده ولی مطمئنم که درپس خلقتش هدفی والا نهفته است!
 
 
دانشجوی هنر : هیچوقت منتظر نمی شود تا بتوانم پرتره اش را تمام کنم!
 
 
دانشجوی مکانیک : با الهام از او توانستم خودرویی بسازم که هم در آب و خشکی حرکت کند و هم بتواند از سطوح صاف و صیقلی بالا برود!
 
 
 دانشجوی آمار : بدون شک از یک روش آماری قوی برای محاسبه تعداد فرزندانش بهره می برد!
 
 
 دانشجوی اخلاق : آنقدر با مرام و پایبند به اخلاقیات است که تا به حال نگذاشته هیچکس اشک او را ببیند حتی زمانیکه فرزندش را جلوی چشمانش له می کنند!
 
 
 دانشجوی علوم ارتباطات : تا او هست ، هیچکس تنها نیست
[ دو شنبه 11 مهر 1390برچسب:, ] [ 20:17 ] [ mobina ]

 عاشقی یعنی اسیر دل شدن - با هزاران درد وغم یکی شدن 

 
عاشقی یعنی طلوع زندگی - با صداقت همنشین گل شدن 
 
عاشقی یعنی که شبها تا سحر - وارد دنیای رویاها شدن 
 
عاشقی یعنی تحمل انتظار - مثل ماه آسمان تنها شدن  
 
عاشقی یعنی دودیده تا ابد - پرزگوهرهای دریایی شدن
[ شنبه 9 مهر 1390برچسب:, ] [ 21:15 ] [ mobina ]

 زانوهامو بغل کرده بودمو نشته بودم کنار دیوار

 
دیدم یه سایه افتاد روم
 
سرم رو آوردم بالا
 
نگاه کرد تو چشمام، از خجالت آب شدم
 
تمام صورتم عرق شرمندگی پر کرد
 
گفت:تنهایی
 
گفتم:آره
 
گفت:دوستات کوشن؟
 
گفتم: همشون گذاشتن رفتن
 
گفتی: تو که می گفتی بهترین هستن!
 
گفتم:اشتباه کردم
 
گفتی: منو واسه اونا تنها گذاشتی
 
گفتم:نه
 
گفتی:اگه نه،پس چرا یاد من نبودی؟
 
گفتم:بودم
 
گفتی:اگه بودی،پس چرا اسمم رو نبردی ؟
 
گفتم:بردم، همین الان بردم
 
گفتی:آره،الان که تنهایی،وقت سختی
 
گفتم:…..(گر گرفتم از شرم-حرفی واسه جواب نداشتم)
 
-سرمو اینداختم پایین-گفتم:آره
 
گفتم:تو رفاقتت کم آوردم،منو بخش
 
گفتی:ببخشم؟
 
گفتم:اینقدر ناراحتی که نمی بخشی منو؟ حق داری
 
گفتی:نه! ازت ناراحت نبودم! چیو باید می بخشیدم؟
 
تو عزیز ترینی واسم،تو تنهام گذاشتی اما تنهات نذاشته بودمو نمی ذارم
 
گفتم:فقط شرمندتم
 
گفتی:حالا چرا تنها نشستی؟
 
گفتم:آخه تنهام
 
گفتی:پس من چی رفیق؟
 
من که گفتم فقط کافیه صدا بزنی منو تا بیام پیشت
 
من که گفتم داری منو به خاطر کسایی تنها می ذاری که تنهات می ذارن
 
اما هر موقع تنها شدی غصه نخور،فقط کافیه صدا بزنی منو
 
من همیشه دوست دارم،حتی اگه منو تنها بزاری،
 
همیشه مواظبت بودم،تو با اونا خوش بودی،منو فراموش کردی تو این خوشی
 
اما من مواظبت بودم،آخه رفیقتم،دوست دارم
 
دیگه طاقت نیاوردم،بغض کردمو خودمو اینداختم بغلت،زار زدم،گفتم غلط کردم
 
گفتم شرمنده ام،گفتم دوست دارم،گفتم دستمو رها نکن که تو خودم گم بشم
 
گفتم دوست دارم…
 
گفتم: داد می زنم تو بهترین رفیقیییییییییییییییی
 
بغلت کردم گفتم:تو بن بست رفیقی
 
یک کلام،خدا توبهترینی
[ شنبه 9 مهر 1390برچسب:, ] [ 21:14 ] [ mobina ]

ماشینم بنزین تموم کرد وسط جاده, واستادم دم جاده یکی ۲ لیتر بنزین از ماشینش بهم بده که فقط خودمو برسونم به یه پمپ بنزینی, یکی زد بقل گفت آقا بنزین برای ماشینت می خوای؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ می خوام باهاش خودمو آتیش بزنم

****************

بعد از چهار ساعت از کنکور تو هوا ۴۰ درجه اومدم خونه خواهرم میگه خسته ای؟ اگه نیستی منو ببر یه جایی میخوام خرید کنم
پـَـَـ نــه پـَـَــ خسته نیستم تو جلسه کنکور لحاف دشک انداخته بودم داشتم قلیون میکشیدم

*****************

یارو تو مترو داره چراغ قوه میفروشه، صداش کردم اومده میگه چراغ قوه میخوای؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ یه لقمه میرزاقاسمی آوردم واسه ناهارم تنهایی نمی چسبید گفتن بیای باهم بخوریم

*****************

به دوستم میگم ببین تن ماهی تاریخ انقضاش کیه؟ میگه یعنی تاریخ خراب شدنش؟ گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ تاریخ عروسی ننه بابای ماهی اس میخوام واسشون جشن سالگرد بگیرم

بقیه در ادامه مطلب..........


ادامه مطلب
[ یک شنبه 19 تير 1390برچسب:, ] [ 20:38 ] [ mobina ]

رفتم دستشویی پارک. تا تو دستشویی نشستم از دستشویی کناری صدایی شنیدم که گفت:

سلام حالت خوبه؟

من اصلاً عادت ندارم که تو دستشویی هر کی رو که پیدا کردم شروع کنم به حرف زدن باهاش، اما نمی دونم اون روز چِم شده بود که پاسخ واقعاً خجالت آوری دادم:

حالم خیلی خیلی توپه.

بعدش اون آقاهه پرسید:

خوب چه خبر؟ چه کار می خوای بکنی؟

با خودم گفتم، این دیگه چه سؤالی بود؟ اون موقع فکرم عجیب ریخت به هم، برای همین گفتم؛

اُه من هم مثل خودت فقط داشتم از این جا رد می شدم...

وقتی سؤال بعدیشو شنیدم، دیدم که اوضاع داره یه جورایی ناجور می شه، به هر ترفندی بود خواستم سریع قضیه رو تموم کنم:

من می‌تونم بیام طرفای تو؟

آره سؤال یه کمی برام سنگین بود. با خودم فکر کردم که اگه مؤدب باشم و با حفظ احترام صحبتمون رو تموم کنم، مناسب تره، بخاطر همین بهش گفتم:

نه، الآن یه کم سرم شلوغه!

یک دفعه صدای عصبی فردی رو شنیدم که گفت:

ببین، من بعداً باهات تماس می گیرم. یه احمقی از دستشویی بغلی همش داره به همه سؤال های من جواب می ده!

[ یک شنبه 19 تير 1390برچسب:, ] [ 17:3 ] [ mobina ]

روزی رییس یک شرکت بزرگ به دلیل یک مشکل اساسی در رابطه با یکی از کامپیوترهای اصلی مجبور شد با منزل یکی از کارمندانش تماس بگیرد.
بنابراین، شماره منزل او را گرفت.

کودکی به تلفن جواب داد و نجوا کنان گفت: «سلام»
رییس پرسید: «بابا خونس؟»
صدای کوچک نجواکنان گفت: «بله»
ـ می تونم با او صحبت کنم؟
کودکی خیلی آهسته گفت: «نه»

رییس که خیلی متعجب شده بود و می خواست هر چه سریع تر با یک بزرگسال صحبت کند، گفت: «مامانت اونجاس؟»
ـ بله
ـ می تونم با او صحبت کنم؟
دوباره صدای کوچک گفت: «نه»

رییس به امید این که شخص دیگری در آنجا باشد که او بتواند حداقل یک پیغام بگذارد پرسید: « آیا کس دیگری آنجا هست؟»
کودک زمزمه کنان پاسخ داد: «بله، یک پلیس»
رییس که گیج و حیران مانده بود که یک پلیس در منزل کارمندش چه می کند، پرسید: «آیا می تونم با پلیس صحبت کنم؟»
کودک خیلی آهسته پاسخ داد: «نه، او مشغول است؟»
ـ مشغول چه کاری است؟
کودک همان طور آهسته باز جواب داد: «مشغول صحبت با مامان و بابا و آتش نشان.»

رییس که نگران شده بود و حتی نگرانی اش با شنیدن صدای هلی کوپتری از آن طرف گوشی به دلشوره تبدیل شده بود پرسید: «این چه صدایی است؟»
صدای ظریف و آهسته کودک پاسخ گفت: «یک هلی کوپتر»
رییس بسیار آشفته و نگران پرسید: «آنجا چه خبر است؟»
کودک با همان صدای بسیار آهسته که حالا ترس آمیخته به احترامی در آن موج می زد پاسخ داد: «گروه جست و جو همین الان از هلی کوپتر پیاده شدند.»

رییس که زنگ خطر در گوشش به صدا درآمده بود، نگران و حتی کمی لرزان پرسید: «آنها دنبال چی می گردند؟»
کودک که همچنان با صدایی بسیار آهسته و نجواکنان صحبت می کرد با خنده ریزی پاسخ داد: «من»

[ یک شنبه 19 تير 1390برچسب:, ] [ 17:2 ] [ mobina ]

پلیس ماشینو خوابونده .رفتم خلافی و جریمه دادم،کاراشو کردم،بعد رفتم پارکینگ تحویلش بگیرم.مسوولش میپرسه:اومدی ماشینو ببری؟؟؟پَــ نَ پَـــ.اومدم ملاقاتش!براش 2 نخ سیگار آوردم تنهایی بش بد نگذره!

رفتم خونه دوستم دارم بند کفشمو باز می کنم..
میگه میای تو؟؟
پَــ نَ پَـــ.. نذر کردم پابرهنه برم جمکران، می خوام کفشامو بزارم اینجا ..

رفتیم سر خاک یکی از فامیلامون ساکت نشستیم پسر خاله ام میگه ساکتی!!! پــــ نه پـــــــ بلند شم برات سیا نرمه نرمه رو بخونم

 

با دوستم رفتيم تو يه مغازه ي شلوغ که عسل طبيعي ميفروشه؛ نوبت ما که ميشه طرف ميگه:شمام عسل ميخواين!؟ ، پـَـَـــ نــه پـَـَـــ دوتا زنبوريم اومديم استخدام شيم

رفتم دستشویی عمومی در میزنم میگم یکم سریع تر.. میگه شمام دستشویی داری..؟
میگم پـَــــــــ نَ پَـــــــــ اومدم ببینم شما کم و کسری نداری.. ـ

به اپراتور اداره ميگم شماره فلاني رو برام بگير ميگه گرفتم وصل كنم ميگم نه په فوت كن قطع كن

 

عكس برادرزادهامو نشون دوستم دادم با مامانشون ..برگشته ميگه ااِاا داداشت زنم داره؟ پـَـَـ نَ پـَـَــــ اينارو تو قرعه كشي بانك برنده شده ...

رفتم آزمایش ادرار. یارو میگه ادراره؟ میگم:پـــ نه پـــــ سکنجبینِ برو کاهو بیار بزن توش بخور!

 

 

بقیه در ادامه مطلب........


ادامه مطلب
[ یک شنبه 19 تير 1390برچسب:, ] [ 16:57 ] [ mobina ]

در روزگاری کهن پیرمردی روستا زاده ای بود که یک پسر و یک اسب داشت .
روزی اسب پیرمرد فرار کرد و همه همسایگان برای دلداری به خانه اش آمدند و گفتند :
عجب شانس بدی آوردی که اسب فرار کرد !
روستا زاده پیر در جواب گفت :
از کجا می‌دانید که این از خوش شانسی من بوده یا بد شانسی ام ؟

 

بقیه در ادامه مطلب........


ادامه مطلب
[ جمعه 10 تير 1390برچسب:, ] [ 17:34 ] [ mobina ]

 

روزی مردی  به سفر میرود و به محض ورودبه اتاق هتل ،متوجه میشود که ان هتل به
کامپیوتر مجهز است . تصمیم  می گیرد به همسرش ایمیل بزند . نامه را مینویسد اما در
تایپ ادرس دچار اشتباه میشود وبدون اینکه متوجه شود نامه رامیفرستد . در این ضمن
درگوشه ای دیگر از این کره خاکی ،زنی که تازه ازمراسم خاک سپاری همسرش به خانه
باز گشته  بود  با  این  فکرکه  شاید تسلیتی از دوستان یا اشنایان داشته باشه به سراغ
کامپیوتر  میرود تا ایمیل های خود را چک کند.
اما پس از خواندن اولین نامه غش میکند و بر زمین می افتد . پسر او با هول و هراس
به سمت اتاق مادرش میرود ومادرش را بر نقش زمین میبیند ودرهمان حال چشمش به
صفحه مانیتور می افتد:
گیرنده : همسر عزیزم
موضوع : من رسیدم
می دونم که از گرفتن این نامه حسابی غافلگیر شدی . راستش انها اینجا کامپیوتر دارند
و هر  کس  به اینجا می آید میتونه برای عزیزانش نامه بفرسته . من همین الان رسیدم
و همه چیز را چک کردم . همه چیز برای ورود تو رو به راهه . فردا می بینمت .

امیدوارم سفر توهم مثل سفر من بی خطر باشه . وای چه قدر اینجا گرمه ...

[ جمعه 10 تير 1390برچسب:, ] [ 17:25 ] [ mobina ]

          

جیک نام این نوجوان ۱۴ ساله است که جوان ترین کارمند مایکروسافت محسوب میشود. نوجوان هکری که توانست سرور بازی Call of Duty را هک کند. ‏
مایکروسافت ابتدا تصور کرد که این حمله در ادامه حملاتی است که به سرورهای سرویس پلی استیشین سونی شده است. اما بعدا متوجه شد که این هک کار یک نوجوان ایرلندی به نام جیک بوده (نام خانوادگی اش اعلام نشده است) که از خانه شان در دوبلین سرورهای بازی را هک کرده است. ‏
مایکروسافت تصمیم گرفت به جای شکایت از این نوجوان آن را به همکاری دعوت کند تا هم به او آموزش بدهد و هم از استعداد اش استفاده کند. مشابه این اتفاق برای شرکت سونی هم رخ داده بود اما این شرکت تصمیم گرفت مشکل را در دادگاه حل کند. اما به نظر میرسد که تصمیم مایکروسافت درست تر بوده است. ‏
حالا کافی است تصور کنید این نوجوان با کمک مایکروسافت چند سال دیگر چه کارهایی خواهد کرد... ‏
[ یک شنبه 5 تير 1390برچسب:, ] [ 18:18 ] [ mobina ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

سلام امروز 23 خرداد 90.روز شروع به کار این وبلاگ امیدوارم لحظات خوشی رو در وبلاگم بگذرونید
امکانات وب

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 7
بازدید ماه : 125
بازدید کل : 13363
تعداد مطالب : 54
تعداد نظرات : 27
تعداد آنلاین : 1



http://gfx.parstools.com/web-icons/10/02_96x96-parstools.png Love Icons Girly Icons Girly Icons Girly Icons Girly Icons Photography Icons Photography Icons Cute Icons Cute Icons Cute Icons Quotes Icons Quotes Icons Random Icons Vintage Icons Diamond Graphics Chanel Graphics Button Graphics Love and Peace Graphics Animated Graphics, Cute Graphics, Cute Animated Graphics

تعبیر خواب آنلاین

center>
بازی جذاب پرندگان خشمگین
کد بازی آنلاین
بک لينک