همه چیز از همه جا
 
قالب وبلاگ
نويسندگان

 

 

اگر من شیرین بشم تو فرهاد 

                  من لیلی بشم تو مجنون

                               من نرگس بشم تو سام

                                               من حوا بشم عمرا تو آدم نمیشی

[ چهار شنبه 23 آذر 1390برچسب:, ] [ 20:57 ] [ mobina ]

دخترها: 


 

بعضی از اونا واقاً می خونند وقتی میرن سر کتاب تا یکی دو ساعت دیگه کلشونو از کتاب بر نمی دارند . عادت دارند زیر مطالب کتاب خط بکشند که بعدا بخونند


 

 بعضی هاشون هم که مثلا درس می خونند کتاب جلوشونه چشمشون هم روی کتابه ولی حواسشون یه جای دیگست ...


 

یه عده ای هم هستند که به بهونه اینکه مشکل دارن زنگ میزنند خونه دوستشونو دوستشون هم از خدا خواسته حدود یک ساعت و اندی به طوری که اشک و دود تلفن در میاد برای هم قصه بی بی چساره تعریف می کنند.


 

  و اما پسر ها:


 

یا درس نمی خونند یا وقتی می خواند بخونند باید حسش بیاد. وقتی حسش میاد که شب امتحانه ...


 

 یه کم که درس  خوندند یه موردی پیش میاد و بهش خیره می شوند


 

و به یه چیزی فکر می کنند بعد انگار که درس خوندند بلند میشند میرن استراحت می کنند بعد از یک ساعت استراحت دوباره میرند میشینند فکر می کنند . وقتی فکرشون تموم شد کتاب را ورق میزنند یه کم براندازش میکنند وزنش می کنند استخاره می کنند برای خودشون تقسیمش می کنند میگند تا ساعت فلان اینقدر می خونم تا ساعت فلان اینقدر بعد میرن استراحت کنند . حین استراحت حسشون  تموم میشه


 

حال ندارند برند  بخونند ولی چون می دونند فردا امتحان دارند پا میشند میرند سر کتابشون.


 

همینجور که می خونند هیچی حالیشون نیست چون جای دیگه فکر می کنند(لازم به ذکر است که هیچ وقت در هیچ موقعیتی فکر نمی کنند فقط موقع درس خوندن فکرشون میاد) بعد از نیم ساعت دوباره میرن استراحت، بعد سه ربع استراحت می بینند خیلی دیر شده .دوباره میرنند درس بخونند این بار می خونند یه چیزایی هم یاد میگیرند ولی چیزایی که یاد نمی گیرند را میذارند که فردا از دوستاش بپرسند یه کم به معلمشون فحش میدند می گند اینارو درس نداده . خلاصه آخرش نمیرسند کتاب را تموم کنند فردا میرند میبینند که دوستاشون یه چیزایی می گند که تا حالا به گوششون نخورده بعد اعصابشون خرد میشه اونایی هم که خونده بودند یادشون میره به همین سادگی

[ چهار شنبه 23 آذر 1390برچسب:, ] [ 20:53 ] [ mobina ]
[ چهار شنبه 23 آذر 1390برچسب:, ] [ 20:32 ] [ mobina ]
آیا میدانید: در جهان به ۶۰۰۰ زبان تکلم میشود.

آیا میدانید: هر قاره ای، شهری به نام «رم» دارد.

آیا میدانید: که حلزون می تواند سه سال بخوابد .

آیا میدانید: دلفین ها با یک چشم باز می خوابند .

آیا میدانید: قلب زنان نسبت به مردان تندتر می زند .

آیا میدانید: ناراحتی های پا در زنان ۴ برابر مردان است.

آیا میدانید:کوسه ها از بیماری سرطان در امان هستند .

آیا میدانید: هیچ گورخری، خط های مشابه دیگری ندارد.

آیا میدانید: ۱۳ درصد جمعیت جهان، صحرانشین هستند .

آیا میدانید: چهار پنجم جانوران رو حشره ها تشکیل داده اند.

آیا میدانید: تنها در یک پرواز، زنبور عسل به ۷۵ گل سر می زند.

آیا میدانید: چشم انسان معادل یک دوربین ۱۳۵ مگاپیکسل است.

آیا میدانید: ژاپن، پرمصرف ترین کشور جهان در زمینه انرژی است.

آیا میدانید: در ساخت دیوار بزرگ چین، آرد برنج به کار رفته است.

آیا میدانید: توماس ادیسون، مخترع لامپ از تاریکی وحشت داشت.

آیا میدانید: یک کودک ۴ ساله روزانه بیش از ۴۰۰ سوال می پرسد!

آیا میدانید: شیرها تا سن ۲ سالگی قادر به غرش کردن نمی باشند.

آیا میدانید: در هر یک گرم خاک، حدود ۱۰ میلیون باکتری زندگی می کند.

آیا میدانید: استرس باعث می شود، مرغ ها پرهای خود را از دست بدهند.

آیا میدانید: تعداد مرغ ها در سراسر جهان تقریبا با جمعیت انسان مساوی است.

آیا میدانید: به طور متوسط، هر فردی ۵ سال از عمر خودش را صرف خوردن می کند.

آیا میدانید: سرعت خواندن از صفحه رایانه نسبت به کاغذ معمولی ۲۵ درصد کندتر است.

آیا میدانید: نقاش معروف «لئوناردو داوینچی» معروف ترین نقاشی خود به نام «لبخند مونالیزا» را نه تاریخ زد و نه امضا کرد.

آیا میدانید: بازیافت تنها یک بطری شیشه ای، مقدار انرژی موردنیاز یک لامپ ۱۰۰ واتی به مدت ۴ ساعت را تامین می کند.

آیا میدانید: پرنده فلامینگو قادر است با سرعتی حدود ۵۵ کیلومتر در ساعت پرواز کند. این پرنده در یک شب حدود ۶۰۰ کیلومتر مسافت را طی می کند.
[ چهار شنبه 23 آذر 1390برچسب:, ] [ 20:32 ] [ mobina ]

مصاحبه شغلی

در پایان مصاحبه شغلی برای استخدام در شركتی، مدیر منابع انسانی شركت از
مهندس جوان صفر كیلومتر ام آی تی پرسید: « برای شروع كار، حقوق مورد
انتظار شما چیست؟»

مهندس گفت: «حدود 75000 دلار در سال، بسته به اینكه چه مزایایی داده شود.»

مدیر منابع انسانی گفت: «خب، نظر شما درباره 5 هفته تعطیلی، 14 روز
تعطیلی با حقوق، بیمه كامل درمانی و حقوق بازنشستگی ویژه و خودروی شیك و
مدل بالا چیست؟»

مهندس جوان از جا پرید و با تعجب پرسید: «شوخی می‌كنید؟ »

مدیر منابع انسانی گفت: «بله، اما یادت باشه اول تو شروع كردی.



------------ --------- --------- --------- --------- ---------
--------- --------- -----

كارمند تازه وارد

مردی به استخدام یك شركت بزرگ درآمد. در اولین روز كار خود، با كافه تریا
تماس گرفت و فریاد زد: «یك فنجان قهوه برای من بیاورید.»

صدایی از آن طرف پاسخ داد: «شماره داخلی را اشتباه گرفته ای. می دانی تو
با كی داری حرف می ‌زنی؟»

كارمند تازه وارد گفت: «نه»

صدای آن طرف گفت: «من مدیر اجرایی شركت هستم، احمق.»

مرد تازه وارد با لحنی حق به جانب گفت: «و تو میدانی با كی حرف میزنی، بیچاره.»

مدیر اجرایی گفت: «نه»

كارمند تازه وارد گفت: «خوبه» و سریع گوشی را گذاشت.


------------ --------- --------- --------- --------- ---------
--------- --------- -----

اشتباه موردی

كارمندی به دفتر رئیس خود می‌رود و می‌گوید: «معنی این چیست؟ شما 200
دلار كمتر از چیزی كه توافق كرده بودیم به من پرداخت كردید.»

رئیس پاسخ می دهد: «خودم می‌دانم، اما ماه گذشته كه 200 دلار بیشتر به تو
پرداخت كردم هیچ شكایتی نكردی.»

كارمند با حاضر جوابی پاسخ می دهد: «درسته، من معمولا از اشتباه های
موردی می گذرم اما وقتی تکرار می شود وظیفه خود می دانم به شما گزارش
كنم.»


------------ --------- --------- --------- --------- ---------
--------- --------- -----

زندگی پس از مرگ

رئیس: شما به زندگی پس از مرگ اعتقاد دارید؟

كارمند: بله!

رئیس: خوب است. چون ساعتی پیش پدربزرگتان به اینجا آمده و می‌خواهد شما را ببیند،

همان که دیروز برای شركت در مراسم تشییع جنازه اش مرخصی گرفته بودید.


------------ --------- --------- --------- --------- ---------
--------- --------- -----

تصمیم قاطع مدیریتی

روزی مدیر یكی از شركت های بزرگ در حالیكه به سمت دفتر كارش می رفت چشمش
به جوانی افتاد كه در راهرو ایستاده بود و به اطراف خود نگاه میكرد.

جلو رفت و از او پرسید: «شما ماهانه چقدر حقوق دریافت می‌كنی؟»

جوان با تعجب جواب داد: «ماهی 2000 دلار.»

مدیر با نگاهی آشفته دست به جیب شد و از كیف پول خود 6000 دلار را در
آورده و به جوان داد و به او گفت: «این حقوق سه ماه تو، برو و دیگر اینجا
پیدایت نشود، تو اخراجی !

ما به كارمندان خود حقوق می‌دهیم كه كار كنند نه اینكه یكجا بایستند و
بیكار به اطراف نگاه كنند.»

جوان با خوشحالی از جا جهید و به سرعت دور شد. مدیر از كارمند دیگری كه
در نزدیكیش بود پرسید: «آن جوان كارمند كدام قسمت بود؟»

كارمند با تعجب از رفتار مدیر خود به او جواب داد: «او پیك پیتزا فروشی
بود كه برای كاركنان پیتزا آورده بود.»



نکته

برخی از مدیران حتی كاركنان خود را در طول دوره مدیریت خود ندیده و آنها
را نمی‌شناسند. ولی در برخی از مواقع تصمیمات خیلی مهمی را در باره آنها
گرفته و اجرا می‌كنند.
------------ --------- --------- --------- --------- ---------
--------- --------- -----

زنگ تفریح

مردی به یك مغازه فروش حیوانات رفت و درخواست یك طوطی كرد. صاحب فروشگاه
به سه طوطی خوش چهره اشاره كرد و گفت: «طوطی سمت چپ ۵۰۰ دلار است.»

مشتری: «چرا این طوطی اینقدر گران است؟»

صاحب فروشگاه: «این طوطی توانایی انجام تحقیقات علمی و فنی را دارد.»

مشتری: «قیمت طوطی وسطی چقدر است؟‌

صاحب فروشگاه: طوطی وسطی ۱۰۰۰ دلار است. برای اینكه این طوطی توانایی
نوشتن مقاله ای كه در هر مسابقه ای پیروز شود را دارد.»

و سرانجام مشتری از طوطی سوم پرسید و صاحب فروشگاه گفت: «‌ ۴۰۰۰ دلار.»

مشتری: «این طوطی چه كاری می تواند انجام دهد؟»

صاحب فروشگاه جواب داد:‌ «صادقانه بگویم من چیز خاصی از این طوطی ندیدم
ولی دو طوطی دیگر او را مدیر صدا می زنند.»

[ یک شنبه 20 آذر 1390برچسب:, ] [ 15:33 ] [ mobina ]

  باز باران
با ترانه
با گوهر های فراوان
می خورد بر بام خانه


من به پشت شیشه تنها
ایستاده :
در گذرها
رودها راه اوفتاده.

شاد و خرم
یک دوسه گنجشک پرگو
باز هر دم
می پرند این سو و آن سو


می خورد بر شیشه و در
مشت و سیلی
آسمان امروز دیگر
نیست نیلی


یادم آرد روز باران
گردش یک روز دیرین
خوب و شیرین
توی جنگل های گیلان:


کودکی دهساله بودم
شاد و خرم
نرم و نازک
چست و چابک

از پرنده
از چرنده
از خزنده
بود جنگل گرم و زنده


آسمان آبی چو دریا
یک دو ابر اینجا و آنجا
چون دل من
روز روشن


بوی جنگل تازه و تر
همچو می مستی دهنده
بر درختان می زدی پر
هر کجا زیبا پرنده

برکه ها آرام و آبی
برگ و گل هر جا نمایان
چتر نیلوفر درخشان
آفتابی

سنگ ها از آب جسته
از خزه پوشیده تن را
بس وزغ آنجا نشسته
دمبدم در شور و غوغا


رودخانه
با دوصد زیبا ترانه
زیر پاهای درختان
چرخ می زد ... چرخ می زد همچو مستان

چشمه ها چون شیشه های آفتابی
نرم و خوش در جوش و لرزه
توی آنها سنگ ریزه
سرخ و سبز و زرد و آبی

با دوپای کودکانه
می پریدم همچو آهو
می دویدم از سر جو
دور می گشتم زخانه

می پراندم سنگ ریزه
تا دهد بر آب لرزه
بهر چاه و بهر چاله
می شکستم کرده خاله

می کشانیدم به پایین
شاخه های بیدمشکی
دست من می گشت رنگین
از تمشک سرخ و وحشی

می شنیدم از پرنده
داستانهای نهانی
از لب باد وزنده
راز های زندگانی

هرچه می دیدم در آنجا
بود دلکش ، بود زیبا
شاد بودم
می سرودم :


 
روز ! ای روز دلارا !

داده ات خورشید رخشان

این چنین رخسار زیبا

ورنه بودی زشت و بی جان !


 
این درختان
با همه سبزی و خوبی
گو چه می بودند جز پاهای چوبی
گر نبودی مهر رخشان !

" روز ! ای روز دلارا !
گر دلارایی ست ، از خورشید باشد
ای درخت سبز و زیبا
هرچه زیبایی ست از خورشید باشد ... "

اندک اندک ، رفته رفته ، ابرها گشتند چیره
آسمان گردیده تیره
بسته شد رخساره خورشید رخشان
ریخت باران ، ریخت باران

جنگل از باد گریزان
چرخ ها می زد چو دریا
دانه های گرد باران
پهن می گشتند هر جا

برق چون شمشیر بران
پاره می کرد ابرها را
تندر دیوانه غران
مشت می زد ابرها را

روی برکه مرغ آبی
از میانه ، از کناره
با شتابی
چرخ می زد بی شماره

گیسوی سیمین مه را
شانه می زد دست باران
باد ها با فوت خوانا
می نمودندش پریشان

سبزه در زیر درختان
رفته رفته گشت دریا
توی این دریای جوشان
جنگل وارونه پیدا 

بس دلارا بود جنگل
به ! چه زیبا بود جنگل
بس ترانه ، بس فسانه
بس فسانه ، بس ترانه

بس گوارا بود باران
وه! چه زیبا بود باران 
می شنیدم اندر این گوهرفشانی
رازهای جاودانی ،پند های آسمانی

 
بشنو از من کودک من
پیش چشم مرد فردا
زندگانی - خواه تیره ، خواه روشن -
هست زیبا ، هست زیبا ، هست زیبا ! "

[ یک شنبه 6 آذر 1390برچسب:, ] [ 15:52 ] [ mobina ]

[ یک شنبه 6 آذر 1390برچسب:, ] [ 15:48 ] [ mobina ]

در یك پارك زنی با یك مرد روی نیمكت نشسته بودند و به كودكانی كه در حال بازی بودند نگاه می­كردند. زن رو به مرد كرد و گفت پسری كه لباس ورزشی قرمز دارد و از سرسره بالا می­رود پسر من است . مرد در جواب گفت : چه پسر زیبایی و در ادامه گفت او هم پسر من است و به پسری كه تاب بازی می­كرد اشاره كرد .

مرد نگاهی به ساعتش انداخت و پسرش را صدا زد : تامی وقت رفتن است .

تامی كه دلش نمی­آمد از تاب پایین بیاید با خواهش گفت بابا جان فقط 5 دقیقه . باشه ؟

مرد سرش را تكان داد و قبول كرد . مرد و زن باز به صحبت ادامه دادند . دقایقی گذشت و پدر دوباره فرزندش را صدا زد : تامی دیر می­شود برویم . ولی تامی باز خواهش كرد 5 دقیقه این دفعه قول می­دهم .

مرد لبخند زد و باز قبول كرد . زن رو به مرد كرد و گفت : شما آدم خونسردی هستید ولی فكر نمی­كنید پسرتان با این كارها لوس بشود ؟

مرد جواب داد دو سال پیش یك راننده مست پسر بزرگم را در حال دوچرخه­ سواری زیر گرفت و كشت . من هیچ­گاه برای سام وقت كافی نگذاشته بودم . و همیشه به خاطر این موضوع غصه می­خورم . ولی حالا تصمیم گرفتم این اشتباه را در مورد تامی تكرار نكنم . تامی فكر می­كند كه 5 دقیقه بیش­تر برای بازی كردن وقت دارد ولی حقیقت آن است كه من 5 دقیقه بیشتر وقت می­دهم تا بازی كردن و شادی او را ببینم . 5 دقیقه ه­ای كه دیگر هرگز نمی­توانم بودن در كنار سام ِ از دست رفته­ام را تجربه كنم .

بعضی وقتها آدم قدر داشته­ ها رو خیلی دیر متوجه می­شه . 5 دقیقه ، 10 دقیقه ، و حتی یك روز در كنار عزیزان و خانواده ، می­تونه به خاطره ه­ای فراموش نشدنی تبدیل بشه . ما گاهی آنقدر خودمون رو درگیر مسا ئل روزمره می­كنیم كه واقعا ً وقت ، انرژی ، فكر و حتی حوصله برای خانواده و عزیزانمون نداریم . روزها و لحظاتی رو كه ممكنه دیگه امكان بازگردوندنش رو نداریم 

[ یک شنبه 6 آذر 1390برچسب:, ] [ 15:42 ] [ mobina ]

استاد : به نظر شما چرا حضرت محمد ...
طلاب: اللهم صل علی محمد و آل محمد!
استاد: بله آفرین! می خواستم از شما بپرسم که چرا حضرت محمد
طلاب: اللهم صل علی محمد و آل محمد!
استاد: وعجل فرجهم انشاء الله! به نظر شما چرا حضرت محمد
طلاب: اللهم صل علی محمد و آل محمد!
استاد: لا اله الا الله! چرا آن حضرت
طلاب: کدام حضرت؟
استاد: حضرت محمد!
طلاب: اللهم صل علی محمد و آل محمد

 

 


 

[ سه شنبه 10 آبان 1390برچسب:, ] [ 21:51 ] [ mobina ]

فقط يه ايراني ميتونه وقتی میره مهمونی فوری از صاحبخانه بپرسه اینجا متری چند ؟

فقط يه ايراني ميتونه هر چیزی که میوفته رو زمین با یک فوت ضد عفونی‌ کنه !

فقط يه ايراني ميتونه کمتر ازیک سال بعد از مهاجرتش به یه کشور دیگه، زبان یاد بگیره، وارد دانشگاه بشه، تازه شاگرد اول کلاس هم بشه!
فقط يه ايراني ميتونه جلد بستنی که هیچی توش نداره رو لیس بزنه ولی بعد وقتی مهمونی تموم میشه همینطوری دیس دیس غذا بریزه تو سطل اشغال!!!

فقط يه ايراني ميتونه با وجود این همه نداری و بیکاری و تورم, وقتی مهمون واسش میاد سعی کنه بهترین پذیرایی کنه و بهترین غذارو بزاره واسه مهمونش تا یه وقت جلوش شرمنده نشه.

فقط يه ايراني ميتونه ساعت مچی ببنده رو دستش بعد اگه بهش بگی ساعت چنده؟ موبایلشو در بیاره و ساعت رو اعلام کنه!

فقط يه ايراني ميتونه طوری از بهشت و جهنم و حیات پس از مرگ صحبت کنه که انگار تور لیدر و هفته ای دوبار میره!
فقط يه ايراني ميتونه یکی رو که هیچ دخلی به فوتبال نداره از رییسی ستاد سوخت بذاره مدیرعامل یه باشگاه ورزشی!

فقط يه ايراني ميتونه اسم فیلمارو با شخصیت اصلیش صدا کنه!
فقط يه ايراني ميتونه تو لاین سرعت پنچرگیری کنه!!!

فقط يه ايراني ميتونه وقتی تو کوچه و خیابون، یه تیکه نون رو زمین میبینه تو دلش بگه نعمت خداست و نتونه بی تفاوت از کنارش رد بشه و برداره بوسش کنه بذاره کنار یه درخت تا گنجیشک ها بیان بخورنش

فقط يه ايراني ميتونه شبا که واسه دستشویی رفتن بیدار میشه سر راه در یخچال رو باز کنه توشو نگاه کنه بعد در ببنده و بره بخوابه!
فقط يه ايراني ميتونه ماشین کولر دار ســوار بشــه ولی خودشو با روزنامــه باد بــزنــه!

فقط يه ايراني ميتونه با پاکت های خالیه ساندیس واسه خودش ساک دستی درست کنه!

فقط يه ايراني ميتونه 10 ساعت تمام از تاریخ و مردم و آب و هوای کشورش تعریف کنه که خارجیه واسش سوال پیش بیاد که پس چرا اومدی اینجا؟!

فقط يه ايراني ميتونه وقتی از یک چیزی اعم از شخص یا شغل یا قومیتی ضربه ای میخوره، دیگه نظرش در مورد همه اونجوری میشه!
مثلا دخترا همه بی احساسن. پسرا همه خائنن. اصفهانی ها همه خسیسن. موتور سوارا همه بی فرهنگن

فقط یه ایرانی می تونه با هزار بدبختی کنکور ارشد شرکت کنه و قبول شه، بعد خانوادش بگن چون شهرستانه نمی خواد بری!

فقط یه منشی ایرونی میتونه خودشو از دکتر بیشتر بگیره!

فقط يه ايراني ميتونه وقتی پشـــت فرمـــونه به پیـــاده رو ها فحـــش بده و وقـــتی پیـــاده میره جایی، به راننــــــده ها فحـــش بده!

فقط يه ايراني ميتونه از حق اجتماعی خودش فقط در صف نانوایی و تاکسی دفاع کنه!

 

[ شنبه 7 آبان 1390برچسب:, ] [ 21:34 ] [ mobina ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

سلام امروز 23 خرداد 90.روز شروع به کار این وبلاگ امیدوارم لحظات خوشی رو در وبلاگم بگذرونید
امکانات وب

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 5
بازدید ماه : 123
بازدید کل : 13361
تعداد مطالب : 54
تعداد نظرات : 27
تعداد آنلاین : 1



http://gfx.parstools.com/web-icons/10/02_96x96-parstools.png Love Icons Girly Icons Girly Icons Girly Icons Girly Icons Photography Icons Photography Icons Cute Icons Cute Icons Cute Icons Quotes Icons Quotes Icons Random Icons Vintage Icons Diamond Graphics Chanel Graphics Button Graphics Love and Peace Graphics Animated Graphics, Cute Graphics, Cute Animated Graphics

تعبیر خواب آنلاین

center>
بازی جذاب پرندگان خشمگین
کد بازی آنلاین
بک لينک